Gereftar
؛[همخوان]؛
گرفتارم، گرفتارم
به دست من گرفتارم
در اين دنيای عاشق كُش
به جرم تن، گرفتارم
؛[پیش همخوان]؛
من از انسان سخن گفتم
من از عاشق شدن گفتم
به من رندانه خنديدند
مرا هرگز نفهميدند
؛[همخوان]؛
گرفتارم، گرفتارم
به دست من گرفتارم
در اين دنيای عاشق كُش
به جرم تن، گرفتارم
؛[قسمت اول]؛
من از دودمان عاشقان
تنها به جا ماندم
دلم در آرزوی پوچ و
تن بين شما مانده
به من آموخت
اين فريادهای تلخ بی پاسخ
كه هر چه در پی آنم
فقط در قصه ها مانده
؛[پیش همخوان]؛
من از انسان سخن گفتم
من از عاشق شدن گفتم
به من رندانه خنديدند
مرا هرگز نفهميدند
؛[همخوان]؛
گرفتارم، گرفتارم
به دست من گرفتارم
در اين دنيای عاشق كُش
به جرم تن، گرفتارم
؛[قسمت دوم]؛
كنون بگذار كه با تنهایی خود همنشين باشيم
رها از قيد اين آلودگی ها زمين باشيم
به جرم عاشقی، رويایی ام خوانند، باكم نيست
به ذات خود خيانت كرده ام، گر غير از اين باشد
؛[پیش همخوان]؛
من از انسان سخن گفتم
من از عاشق شدن گفتم
به من رندانه خنديدند
مرا هرگز نفهميدند
؛[همخوان]؛
گرفتارم، گرفتارم
به دست من گرفتارم
در اين دنيای عاشق كُش
به جرم تن، گرفتارم